یک زن به خانهٔ کودکی خود بازمیگردد. او متوجه میشود که دوست تخیلی دوران کودکی خود را که رهایش کرده بود، واقعاً وجود دارد و ناراضی است که او را ترک کرده است.
فلینت لاکوود سرانجام موفق می شود تا خود را به عنوان یک مخترع نابغه مطرح کند. اما درست در زمانی که فلینت از وضعیت خود بسیار راضی به نظر می رسد، خبر می رسد که اختراع عجیب او که آب را به غذا تبدیل می کرد، کماکان فعالیت می کند و در حال تبدیل جانورانی جهش یافته به غذا است...
یک دانشمند محلی که غالبا ایده هایش با شکست روبرو می شود, موفق به ساخت دستگاهی می شود که از آسمان غدا نازل می کند. اما او اطلاع ندارد که اوضاع بغرنج تر خواهد شد.
این داستان نبرد ایووجیما بین ایالت متحده و ژاپن در خلال جنگ جهانی دوم است که از سوی دو دوست در ارتش ژاپن نقل شده است. آنها داستان کشته شدن دوستانشان را شرح می دهند، در حالی که شـــاهد کشته شدن آنها بوده اند و نمی توانستند کاری برایشان انجام دهند...
لاندری جونز در «سگباز» نقش مردی به نام داگلاس را بازی میکند که در کودکی قربانی بدرفتاری پدرش بوده و جلوی سگها انداخته شده. سگها اما به جای حمله به داگلاس از او در برابر پدرش محافظت میکنند. داگلاس برای التیام زخمهای کودکی راه خودش را پیدا میکند و در این مسیر حتی اگر لازم باشد قوانین اجتماعی را زیر پا میگذارد و از عشق سگها دست نمیکشد.
سربازی آمریکایی پس از آنکه از یک حمله در عراق جان سالم به در می برد، عکسی از یک زن ناشناس پیدا می کند و تصمیم می گیرد پس از بازگشت به آمریکا این زن را پیدا کند...
داستان مردی میانسال بهنام گو ونتانگ که تنها زندگی میکند و با عکاسی بهنام اویانگ ونهویی در محل کار آشنا میشود. روزی گو ونتانگ بهصورت اتفاقی محل زندگی پدرش را که چهل سال پیش ارتباطش با او قطع شده بود را پیدا میکند و اویانگ او را تشویق میکند تا پدرش را ملاقات کند و رابطهی پدر و پسری از دست رفتهشان را دوباره بسازد.