یک زن جوان یک میخانه فرسوده را به ارث می برد و راز تاریکی را در زیرزمین آن کشف می کند. بگهد موجودی است تغییر شکل می دهد که به شما اجازه می دهد با عزیزان از دست رفته صحبت کنید.
کش سعی می کند در یک شهر کوچک آپالاچی زندگی آرام و صادقانه ای داشته باشد. هنگامی که یک رئیس جنایتکار شرور او را مجبور می کند به نقشی که درگذشته خود ایفا میکرده،بازگردد. او به زودی متوجه می شود که برای محافظت از خانواده و خانه اش قادر به انجام هر کاری است،حتی اگر آن کار قتل باشد!
«مایکل»، «استیون» و «نیک»، سه کارگر جوان در یک کارخانه هستند که داوطلب می شوند که به ارتش پیوسته و به جنگ در ویتنام بروند. قبل از رفتن، استیون با «آنجلا» ازدواج می کند و این مراسم عروسی، به مراسم خداحافظی آن ها نیز به حساب می آید. بعد از تجربه سختی های بسیار در جنگ، آن ها به اسارت گرفته می شوند و ...
«توم» (لوباشنکو)، جوان نوزده ساله، دل باخته ی «ماگدالنا» (شاپو لوفسکا)، همسایه ی سی ساله ی آپارتمان ساختمان روبه روی خانه اش می شود. او هر شب با تلسکوپ، آپارتمان «ماگدالنا» را دید می زند و بعضی اوقات به «ماگدالنا» تلفن می کند ولی حرف نمی زند...
«اندی استیتزر» که در یک مغازه فروش لوازم الکترونیکی کار می کند، زندگی آرامی دارد. همکارانش او را دوست دارند، از این رو وقتی باخبر می شوند که اندی در چهل سالگی هنوز باکره است، دست به کار می شوند تا موقعیتی فراهم کنند تا مشکل اندی را حل کنند. اندی که در جوانی به دلیل تجربیات ناگواری که ازبرخورد با جنس مخالف داشته، این نوع رابطه را به بوته فراموشی سپرده است. اما وقتی با «تریش»، زنی چهل ساله که درنزدیکی فروشگاه آنها یک مغازه تجارت اینترنتی دارد، آشنا می شود تصمیم می گیرد تا در این زمینه تجاربی کسب کند.