رومانی، سال 1462. سلحشوری به نام «ولاد»، معروف به «دراکولا» (اولدمن) از نبرد با سپاهیان ترک باز می گردد و می فهمد که همسرش، «الیزابتا» (رایدر)، به تصور مرگ او خودکشی کرده است. «دراکولا» ایمانش را رها می کند و خون آشام می شود. لندن، 1897. «جاناتان هارکر» (ریوز) به ترانسیلوانی اعزام می شود تا معامله ی املاکی در انگلستان را با «کنت دراکولا» به پایان برساند...
نویسندهای به نام «مارکیز دِساد» در تیمارستان «چارنتون» تحت شرایط خاصی نگهداری میشود. او که به دلیل سابقهی رفتارهای اجتماعیاش، از طرف دادگاه شهر، منحرف جنسی و دارای عقاید شیطانی تشخیص داده شده، به توصیه کشیش تیمارستان «اَبه»، افکارش را به روی کاغذ منتقل میکند تا شاید درمان شده و به راه راست هدایت شود. اما «مارکیز» علاوه بر این کار، تصمیم به انتشار نوشتههای خود میکند.
هلن و متیو سال هاست که در کنار هم خوشبخت بودند. پیوند بین آنها عمیق است. هلن در مواجهه با یک تصمیم به تنهایی به نروژ سفر می کند تا به دنبال صلح باشد و با وبلاگ نویسی که در اینترنت پیدا کرده است ملاقات کند.
برلین، زمان حال. شوهر «کایل پرات» (فاستر) می میرد و «پرات» قصد دارد هم راه با «جولیا» (لوستن)، دختر هفت ساله اش و تابوت شوهرش به امریکا برگردد. «کایل» و «جولیا» در هواپیما به خواب می روند. اما وقتی «کایل» بیدار می شود، می بیند خبری از دخترش نیست. ظاهرا نام «جولیا» در فهرست مسافران نبوده و هیچ یک از خدمه و مسافران او را ندیده است. یکی از محافظ های پرواز (سارسگارد) نیز می گوید که اصلا «جولیا» هم راه با پدرش درگذشته و ادعا می کند که «کایل» عقل خود را از دست داده است...
یک زن جوان اسپانیایی که به تازگی به برلین نقل مکان کرده، متوجه می شود لاس زدن او با پسر هم محله ی خود ممکن است برایش دردسرهایی به همراه آورد. یک شب که همان پسر همراه با دوستانش در خیابان هستند؛ او متوجه رازی وحشتناک می شود.
این فیلم داستان یک نویسنده ی تلویزیونی را روایت می کند که از همسرش جدا شده است و با یک دختر نوجوان رابطه دارد. زندگی او هنگامی پیچیده می شود که او عاشق دوست دختر بهترین دوستش می شود.
یک مبارز سابق یوافسی به نام «الوود دالتون» (جیلنهال) در یک رستوران مأمور حفظ امنیت شده اما دیری نمیگذرد که او متوجه میشود همهچیز آنگونه که به نظر میرسد نیست.
داستان گروهبان جان که در آخرین سفر خود در افغانستان با مترجم محلی، احمد همراه می شود. جان خود را به خطر می اندازد تا جان مجروح را از طریق زمین های طاقت فرسا به مکان امن منتقل کند.