لاک (تام هاردی) سرپرستی به شدت باوجدان و وظیفه شناس است و زندگی اش را با تکیه بر قابل اطمینان بودن خود ساخته است. در شب قبل از رسیدن به نقطه ی اوج حرفه ای اش تماسی دریافت میکند که اتفاقات بدی در پی دارد. او در حین رانندگی به شدت تلاش می کند تا بخش های مختلف زندگی مرتب و طبق اصول خودش را از فروپاشی کامل حفظ کند...
جنگی که در آبخازیا در سال ۱۹۹۰ رخ می دهد ، در حالی که جنگ و در گیری همه جا را فرا گرفته مردی به نام ایو مشغول چیدن محصولات کشاورزی اش می باشد است در همین گیر و دار مردی زخمی به او پناه می آورد و او مجبور می شود به مرد زخمی پناه دهد...
در شهر لندن و در یک رستوران روسی یک باند مافیای روسی فعالیت میکند. ریاست این گروه بر عهده «سیمون» و پسر کله شقش «کریل» است. راننده کریل، «نیکلای» خود را به همه افراد ثابت میکند و تنها شرطی که باید بپذیرد فراموشی خانوادهاست گرچه خود او هم از این بابت ناراحت نیست زیرا نسبت به پدر و مادرش هیچ احساسی ندارد.
«کریگ شوارتس» (کیوساک)، عروسک گردان خیابانی، با اصرار همسرش، «لوته» (دیاز)، در شرکت لستر به مدیریت «دکتر لستر» (بین) کاری می گیرد؛ شرکتی که در طبقه ی هفت و نیم یک برج اداری قرار دارد. روزی «کریگ» یک در پنهانی را کشف می کند که او را از راهرویی به مغز بازیگری به نام «جان مالکوویچ» می برد و او می تواند برای پانزده دقیقه زندگی او را تجربه می کند.
«اسکار» پسربچه ترسوی ۱۲ ساله در آرزوی انتقام است. او عاشق «الی» میشود که دختر منحصر بفردی است. این دختر از نور خورشید و همینطور خوردن غذا دوری می جوید. الی به اسکار توانایی انتقام میدهد اما وقتی پسر متوجه میشود که او باید برای زنده ماندن خون بقیه را بمکد در دو راهی انتخاب قرار میگیرد.
داستان فیلم بر پایه داستان چهار پسر به نام جیمی، آز، کوین، فینچ است که در تلاشند تا قبل از پایان دبیرستان باکرگی خود را از دست بدهند و همچنین سرکرده آنها استیو استیفلر است...
فیلم در مورد مردی به نام سرجیو است که با بدهی فراوان و فشار مالی زیاد دست و پنجه نرم میکند. در این میان با وقوع یک حادثه غیرقابل پیشبینی، سرجیو تصمیم میگیرد برای همیشه ناپدید شده و زندگی جدیدی را آغاز کند. اما زمانی که سرجیو پس از گذشت سالها وسوسه میشود تا از وضع زندگی خانوادهاش مطلع شود، هیچ چیز آنطور که او انتظار دارد، پیش نرفته و…